دخترکم مانلی دخترکم مانلی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

تمام زندگی من ، مانلی

یه ریسه 12 تایی از مروارید

عشق مامان مانلی تعداد دندونات به 12 تا رسیده گلم. هشتا دندون جلوت در آمده و 4 تا دندون نیشات مونده ولی 4 تا از آسیابات در اومده و فک بالات 2تا فک پائین 2 تا. خیلی خوشحالم که تا بهحال سر دندون دراوردنهایت اذیت نشدی مامانی. این ها همه از الفاط پروردگاره عزیزم. امیدوارم که خداوند همیشه در کنارت باشه و همیشه مراقب و نگهدارت باشه دخترکم
30 بهمن 1391

شیرین زبونی های مانلی خانم تا آخر بهمن 91

عشق مامان هیچ باورم نیشه !! توی این یک ماه گذشته تقریبا شما زبون باز کردی و دیگه توانایی اینو داری که چیزهایی رو که میشنوی بتونی به زبون بیاری و به زبون خودت بازگو کنی... وای نمیدونی که چقدر شیرونو بامزه صحبت میکنی موش مامان. تازه شعر هم میخونی عشقم . عاشق آهنگ ملودی آرشی و بعضی وقتها توی ماشین شاید بشتر از 10 بار اینو برات میزاریم و کیفی میکنی که خدا میدونه. من وپدرت هم از لذت بردن تو لذت میبریم و شکر خدارو میکنیم برای بودنت. اینقدر با مزه این آهنگو میخونی که خدا میدونه اسمشم هم گذاشتی عه عه عه میدی عه عه عه میدی عه عه عه جی جی بلا   ( جی جون بلا)   جی جی طلا ( جی جیگر طلا)  جی جی لالا ( بی بریم لالا) ....
30 بهمن 1391

شیرین زبونی های مانلی خانم تا 05/11/1391

  دخترکم، عروسک شیرین زبون من این روزها از شیرین ترین روزهای زندگی منه چون یه دختر مودب و شیرین زبون دارم که دل آدم ضعف میره وقتی شروع به صحبت کردن میکنی و تقریبا همه چیزو میگی  دیام = سلام     دیا = دریا     آقا خوسه= آقا خروسه    مدی= مهدی    چاخو= قاشق ، چنگال ، چاقو و ناخن گیر!!             چه آخ= چراغ   جوآ = جوراب  میز= میز  آله= خاله   نی ایشتم= نقاشی کشیدم    تعلود= شمع         باشی= بازی &n...
5 بهمن 1391

مانلی و زیارت امام رضا

    نازگل من امسال شما اولین تجربه زیارت امام رضا رو داشتی و برای عاشورا امسال حدودا اوایل آذر ماه من و شما وپدر به همراه مامان مهنازو دائی سپهر یک هفته رفتیم مشهد و خیلی بهمون خوش گذشت و یه دل سیر زیارت کردیم و شما هم خیلی کیف کردی و و بهت خوش گذشت . وقتی میرفتی توی حرم میگفتی حرم و شروع میکردی به سینه زدن! و هرکی بهت میگفت مانلی کجا رفته بودی میگفتی حرم و شروع میکردی به سینه زدن ! اونجا هم که توس صحن ها حسابی بهت خوش میگذشت و تا توان داشتی میدویدی این طرفو آن طرف و هرچی مهر روی زمین و سر سجاده مردم بود برمیداشتی و میرفتی!! هر روز که می اومدیم خونه میدیدیم که چند تا مهر انداختی توی کالسکه ات . توی حرم وق...
5 بهمن 1391

هشتا و نصفی مروارید زیبا

  نازگل مامان الان که دارم این مطالبو برات مینوسم شما ا سال و 5 ماه و 25 روز و 7 ساعت از زندگی فرشته ایت میگذره و تا الان 8.5 تا مروارید کوچولو و سفید توی دهانت داری خدارو شکر تا الان که خیلی راحت دندون در آوردی 4 تا دندون جلوئیت از پائین و 4 تا هم بالا داری البته یکشنیه کمی بی حوصله بودی و من فکر میکردم خدائی نکرده داری سرما میخوری و یه کم بهت استومینوفن دادم و سه شنبه شب بود که داشتم باهات بازی میکردم و توی هم غش کرده بودی از خنده که متوجه شدم یه مروارید دیگه هم داری در میاری فک بالا سمت راست بعد از دومین دندون جلوئی البته دو تا اونورتر! یعنی فک بالا سمت راست پنجمین دندون! دوتا بینشون خالیه عسلی ! این نهمین دندونته که 2 به...
5 بهمن 1391

مادر تنبلت برگشت :)

دخترکم ، آروم جانم مانلی میدونم که این چند وقت یه خورده تنبلی کردم و چیزی برات ننوشتم ولی ببخش مامانو خیلی سرم شلوغ بود و یه سری مشکلات و گرفتاری های  زود گذر داشتم که نتونستم بیام و از این روزهای شیرین و پر از خاطره چیزی برات بنویسم. این چند وقت توی شرکت خیلی سرم شلوغ بود و اصلا فرصت اینو که بخوام چیزی برات بنویسم و نداشتم توی خونه هم که شما اجازه نمیدی مامان پشت کامپیوتر بشینه! و مامان هم ترجیح میده وقتشو برای قند عسلش بزاره . الان هم ساعت 1 نصفه شبه و شما هم توی یه خواب شیرینی و به مامان فرصت اینو دادی که یه خوره باهات دردودل کنه مامان مهناز یه عمل سخت انجام داده و حدود 5 هفته هست که خیلی رو به راه نیست و من هم این روزها...
5 بهمن 1391
1